ترامپ و تهدید به تصاحب بگــــرام! موضع مبهم طالبان و رفتار ناپسند با حزب اسلامی افغانستان
نویسنده: مولوی عبدالله سلیم
قسمت: دوم
ترجمه: مسجدی
حزبِ اسلامی بیش از هر جریانِ دیگر، از طالبان پشتیبانی و حمایت کرده؛ نه در نخستین پدیدار شدنشان با ایشان مقابله نمود و نه در بارِ دوم؛ در بار دوم، سایر احزاب راه جنگ علیه طالبان را پیش گرفتند، همراه ناتو به کابل آمدند و سپس بیرون شدند؛ و اکنون از اروپا و امریکا علیه طالبان شعارهای جنگ را میدهند و از ناتو و امریکا میخواهند که دوباره به افغانستان بازگردند تا افغانان را از شرِ طالبان نجات دهند؛ اینها همان احزابیاند که بسیاری از اعضای طالبان در گذشته با آنان بیعت کرده بودند؛ و سپس از آنها جدا شدند؛ در کویته تحریک طالبان را شکل دادند و نخستین جنگها را علیه حزب اسلامی آغاز کردند؛ از سپینبولدک تا چهارآسیاب بر مجاهدین حزب اسلامی حمله میکردند و حکومت ائتلافی کابل در این جنگ طالبان را حمایت مالی و نظامی میکرد؛ ربانی و سیاف از طریق بیبیسی و صدای امریکا به هواداران میگفتند: «طالبان کبوتران صلحاند؛ به آنان کمک کنید.» همین رسانههای غربی چنان از طالبان ستایش کردند که آنان را فرشتگانِ صلح و امنیت معرفی نموده بودند؛ چند اقدام ایشان را بیش از همه میستودند: ۱) خلع سلاح افغانها، همان پروژهٔ دیدیآر که پس از اشغال افغانستان، امریکا در آن میلیاردها دالر سرمایهگذاری کرد؛ پروژهای که از طرفِ طالبان شروع شده بود و سپس توسط امریکا تکمیل شد؛ و طالبان این کار را به گونه مجانی انجام دادند و می دهند. ۲) جنگ علیه مجاهدین، و ۳) مقابله با موادِ مخدر؛ در حالی که در سطح افغانستان و جهان بزرگترین قاچاقبرانِ موادِ مخدر بزرگان طالبان بودند و هنوز هم هستند.
حمایت حزب اسلامی از طالبان و پیامدهای آن:
حزب اسلامی و مجاهدینش نخواستند که علیه طالبان بجنگند؛ در حالی که این کار برایشان هم مقدور بود و هم آسان؛ اگر حزب اسلامی توانست با ائتلاف بزرگ احزاب وابسته به اجانب که کیجیبی و سیآیاِی بهطورِ مشترک علیهِ حزبِ اسلامی تشکیل داده بودند با موفقیت مقابله کند؛ ائتلافی که مورد حمایت وسیع روسیه، امریکا، بریتانیا، فرانسه، هند، اسرائیل، عربستان، ایران و پاکستان قرار داشت؛ حزب اسلامی به همان ائتلاف چنان ضربهای وارد کرد که کارشان به انهدام کشید. آنان چنان در مضیقه قرار گرفتند که به وساطت پاکستان ائتلاف پنهانی را با طالبان شکل دادند، و نجاتِ خود را تنها در این دیدند که طالبان برخیزند و از پشت به حزب حمله کنند؛ غیر این راه نجات دیگری نداشتند. در مقایسه با این؛ جنگ علیه طالبان بسیار آسانتر بود؛ اما حزب به این دلیل به این جنگ رو نیاورد که آنرا به ضرر اسلام و کشور و به نفع دشمنان می دانست؛ و بهجای جنگ بهطور گسترده و صادقانه از آنان حمایت نمود. کار و مبارزه مستند، مستدل و مؤثری را که تلویزیون «بریا» و منبر مسجد «ایمان» در حمایت از طالبان و در نقد از سیاستها و شعارهای غلط مخالفان آنان انجام داده است؛حتی خود طالبان هم نه پیش از این انجام بودند و نه هم پس از این قادر به انجام آن خواهند بود. اما افغانان دیدند که حاکمانِ امارتی با محسنِ خود حزب اسلامی و با رهبرِ محترمش حکمتیار چه کردند؛ خانهٔ او، مسجد، تلویزیون، پوهنتون، شفاخانه و ... وی را به زور غصب کردند؛ امروز بدون اجازه و رضایت او خانواده های زورمندان امارتی در آن مکانها سکونت دارند. هر دو تصاحب (اول و دوم) خلافِ شریعت، مروت و عرف است؛ آنان حرام را برای خود حلال و حلال را برای دیگران میسازند؛ بسیاری از آنان هماکنون در خانههای غصبشدهای زندگی میکنند که یا دولتیاند و یا شخصی.
برای او در نیمهٔ ماه رمضان گفتند: «برای جلوگیری از یک فتنه موقتاً از این خانه به منزلِ دیگری بروید؛ خانهٔ شما آماده است؛ وسایل را منتقل نکنید، انشاءالله تا عید بازمیگردید.» پاسخِ او این بود: «به خانهٔ دیگر نمیروم؛ فرزندان را به بیرون میفرستم و خودم در مکانی غیر معلن زندگی میکنم؛ مثلِ دورانِ شانزده ساله اشغال. لطفاً این حادثه را کمی بررسی کنید و ببینید طالبان مسلح در اینجا همچون افراد شریف و مسؤول رفتار کردهاند یا همچون دستهای دزد و چپاولگرِ خودسر؟! نکتهٔ مهم این است وقتی طالبان با یک رهبر جهادی برجسته و با بزرگترین حامی خود چنین رفتاری کرده اند، پس با افغانهای بیپناه و مظلوم چگونه رفتاری کرده اند؟! داستان این ستمها، تجاوزها، غصبها و چپاولها را زمانی با تفصیل خواهید شنید که امارت به حکومتی دیگری بدل شود که به آزادی بیان احترام بگذارد و حقایق پنهان را آشکار سازد.
برای همگان روشن شد که این تصمیم در بیرون اتخاذ شده است؛ امریکا از آنان خواسته که تلویزیونِ «بریا» و منبر مسجد «ایمان» را مطابق توافقنامهٔ دوحه بسته و خاموش کنند؛ مسئولان بلند پایهٔ هیئتهایشان چنین ابراز کرده اند: «به خدا سوگند که در میان طالبان، ۹۹٫۹ درصد مخالف این تصمیم بودند و هستند.» آیا این خیلی عجیب نیست که اکثریتِ قاطعِ امارت نتواند در برابرِ ۰٫۱ درصدِ مغرور و خودسر ایستادگی کند؟! چنین سیستمی چگونه تابِ دوام را خواهد داشت؟ مقامات امارتی گفتند: معاوضه این ساختمانها پرداخت خواهیم کرد. پاسخ او (محترم حکمتیار) این بود: «من خانه، مسجدِ ایمان، شفاخانه ایمان و دارالایتامِ ایمان را برای فروش نساختهام؛ تا آمدن حکومتی دیگر صبر میکنم؛ ثواب این صبر را از خدا میطلبم؛ امور را به خدا واگذار میکنم. از واکنشِ تند خودداری کرد؛ مجبوریت او این است که نمیخواهد علیهِ این نظام کاری کند که به سودِ دشمنان در کمین نشسته داخلی و خارجی تمام شود؛با این حال اگر حزب اسلامی واکنشِ متقابل خودداری نموده و این حکومت را پذیرفته است علت آن همین است؛ در دوران سلطهٔ امارت، بر مسجد ایمان حملهٔ انتحاری صورت گرفت؛ حمله چنان سازمانیافته بود که در روز جمعه، در حالی که مسجد از نمازگزاران پر باشد، در وسط خطبه یک فرد انتحاری وارد مسجد شود و انفجاری چنان مهیب رخ دهد که مسجد ویران شود و همهٔ نمازگزاران کشته شوند؛ اگر کسی زنده بماند، با شلیک گلوله کشته شود. بسیاری از محبان به حکمتیار صاحب گفتند: طالبان در این حمله دست داشتهاند؛ بهتر است مدتی از کابل خارج شوید. اما او نپذیرفت و ماند؛ نه نمازهای جمعهاش را تعطیل کرد و نه حلقات درسی خود را، و در چنین فضای ناامنی از کابل خارج نشد.
این حمله در حالی رخ داد که مسئولیت تأمین امنیت بر عهدهٔ امارت بود؛ و این قطعاً یک اشتباه بزرگ حزب بود؛ مسئولان امنیتی امارت پس از حمله گفتند: دستگاههای استخباراتی خارجی دو بار به ما اطلاع دادند که در این جمعه بر یک مسجدِ بزرگ حمله خواهد شد؛ که آن معطل شد؛ سپس گفتند: این جمعه حمله بر یک شخصیت بزرگ خواهد بود؛ و آن حمله بر مسجدِ ایمان بود!! آن شبکهای که به آنان اطلاع حمله را داده بود، ما را از آن مطلع نکردند؛ بعد معلوم شد همانها در حمله دست داشتند؛ پلان حمله در دوشنبه تنظیم شده بود و انتحاریان هم تاجیکستانی بودند. به این پرسشها در وقت مناسب پاسخ خواهیم داد که چه کسانی به آنان اطلاع دادند و چرا این اطلاع از ما پنهان مانده بود؟
ادامه دارد ...