news اخبار فوری
clock

آیا روح بخشی از ذات خداوند متعال در وجود انسان است؟

آیا روح بخشی از ذات خداوند متعال در وجود انسان است؟

آیا روح بخشی از ذات خداوند متعال در وجود انسان است؟

 به قلم: دوکتور محمد نسیم «مهدی»

یکی از سوالاتی که همیشه ذهن های آگاه را به خود مصروف می سازد. این سوال است که آیا روح یک تکه و یا یک جزء از ذات خداوند متعال در وجود انسان است؟

انسان ها در طول تاریخ تلاش کرده اند که به این سوال پاسخ معقول و خرد پسند را ارائه بدهند.

همین پاسخ هاست که انسان ها را از آغاز تاریخ اندیشه تاحال به چند گروه مجزا از هم تقسیم کرده است:


1- گروه فیلسوفان

2- گروه عرفا

3- گروه فقهای مسلمان

4- گروه دانشمندان

چون این موضوع در جوامع اسلامی یک موضوع نهایت مهم و اساسی است بناءً لازم می بینم که گام به گام این موضوع را بررسی نمایم:

گام اول:

در قدم اول به قرآن کریم مراجعه مینمایم چون موضوع روح به عنوان یک موجود مستقل در وجود انسان ها در جوامع اسلامی گرفته شده از قرآن کریم است:

معانی روح در قرآن کریم:

در قرآن کریم روح همیشه بیک معنی مشخص نیآمده است بلکه چند کاربرد دارد مهم ترین آنها عبارت اند از:

الف – روح به معنی جبرئیل( فرشته وحی ):

در بسیاری از آِیات قرآن کریم «روح» یا « روح القدوس » به معنی فرشته وحی یعنی جبرئیل است.

آیات:

1- آیه 102 سوره نحل.

2- آیه 87 و 253 سوره بقره.

3- آیه 193 سوره شعراء.

4- آیه 4 سوره قدر.

در این موارد تقریباً همه مفسران ( قدیم و جدید ) گفته اند که مراد جبرئیل‹ع› است.

ب – روح به معنی عامل حیات و مایۀ زندگانی در انسان ها ( روح انسانی )

در چند آیه خداوند متعال میفرماید که روح را در انسان دمید یعنی نیروی حیات بخش که انسان را زنده و صاحب شعور میکند:

آیات:

1- آیه 72 سوره ص.

2- آیه 29 سوره حجر.

3- آیه 9 سوره سجده.

در این آیات « روحی » به معنای مخلوقی از مخلوقات خدا است نه جز از ذات خدا.

در این آیات فوق الذکر نسبت « روح » به خدا یک نسبت تشریفی و اکرامی است و مفسران بزرگ معاصر ( مانند محمد عبده و دکتر رشید رضا ) نیز تأکید دارند که این « روح » مخلوقی از مخلوقات خداوند متعال است نه بخشی از ذات الهی.

ج – روح به معنی نیروی الهی برای تقویت پیامبران:

گاهی « روح » به معنای نیروی معنوی و تایید الهی است.

آیات:

1- آِه 22 سوره مجادله.

2- آیه 253 سوره بقره.

مفسران گفته اند این روح یعنی قدرت معنوی و هدایت الهی.

د – روح به معنی وحی قرآن یا الهام الهی:

در برخی از آیات «روح» به معنای وحی آمده است:

آیات:

1- آیه 2 سوره نحل.

2- آیه 15 سوره غافر.

3- آیه 52 سوره شورا.

مقصود از روح در این آیات: پیامی که جان بخش و هدایت آفرین است ( وحی )

ذ – روح به معنی موجود مستقل و بزرگتر از ملائیکه:

در این دسته از آیات «روح» در کنار ملائیکه آمده است:

آیات:

1- آیه 4 سوره قدر.

2- آیه 38 سوره نباء.

مفسران سه نظر دارند:

1- روح به معنی جبرئیل است.

2- روح به معنی فرشتۀ عظیم تر از جبرئیل است.

3- روح به معنی مخلوقی از امر الهی که ماهیتش ناشناخته است.

خداوند به سوال مردم پاسخ میدهند:

آیه 85 سوره اسراء:

این آیه نشان میدهد که حقیقت روح را انسان ها نمیدانند یعنی به انسان ها خداوند علم و توانائی کمی برای درک حقیقت روح داده است.

گام دوم:

آیا از دیدگاه قرآن روح می میرد؟

در قرآن ده ها آیه وجود دارد که اشاره به توفی نفس ( مرگ نفس ) می نماید و در قرآن هیچ آیه وجود ندارد که به (مرگ روح) دلالت داشته باشد.

1- آیه 42 سوره زمر: خداوند جان ( نفس ها ) را هنگام مرگ میگیرد.

2- آیه 185 سوره آل عمران و آیه 35 سوره انبیاء:

در هیچ آیه از قرآن صراحت ندارد که روح میمیرد. روح خود از دیدگاه قرآن هرگز توصیف به مرگ نشده است.


3- روح در قرآن یک امر الهی است ، مرگ در باره اش استعمال نمی شود. آیه 85 سوره اسراء: روح از فرمان پروردگار من است.

وقتی یک چیز امر الهی باشد دچار زوال ، فشار یا مرگ نمیشود.

گام سوم:

تفاوت های روح ، نفس و عقل از دیدگاه قرآن کریم:

این سه لغت از دیدگاه قرآن یکسان نیستند و تفاوت های مهمی از هم دارند:

الف – روح:

1- از عالم امر است ( آیه 85 – سوره نساء )

2- غیر مادی و مجرد است.

3- موتور اصلی حیات انسان است.

4- سرچشمه ادراک ، وجدان و اراده در انسان است.

5- روح وسیلۀ پیوند انسان با عالم برتر و حقیقت است.

ب – نفس:

نفس از دیدگاه قرآن سه مرتبه دارد:

1- نفس اماره با لسوء ( آیه 53 – سوره یوسف )

این نفس همان تمایلات حیوانی و هوس های پست غریزوی انسان است.

2- نفس لوامه ( آیه 2 – سوره قیامه )

وجدان اخلاقی و ملامت کننده در وجود انسان است.

3- نفس مطمئنه ( آیه 27 – سوره فجر )

روح آرامش یافته و تکامل یافته انسان هاست.

ج – عقل:

اصطلاح عقل به صورت اسم در قرآن نیامده بلکه به صورت یعقلون و تعقلون آمده است.

عقل از دیدگاه قرآن:

1- عقل قدرتی است در وجود انسان که حق را از باطل تشخیص میکند.

2- توانائی و قدرت استدلال کردن در انسان است.

3- هدایت پذیری.

بطور خلاصه میتوان گفت که عقل یکی از کارکرد های روح است نه یک موجود مستقل.

گام چهارم:

در این گام به این نکته نهایت ظریف می پردازیم که علمای معاصر در باره « نفخ روح » در انسان چه فرموده اند و آنها آن آیات را که در آنها « نفخ روح » آمده است را چگونه تفسیر کرده اند:

علمای معاصر نو اندیش ( مانند دکتر محمد عبده ، دکتر رشید رضا ، دکتر طنطاوی (جوهری) ، دکتر فضل الرحمن ، دکتر محمد شحرور ، علامه طباطبائی در برخی از برداشت ها و دکتر طاهر القادری ) بر نکات زیر تأکید میکنند:

الف – نفخ روح مساوی است به اعطای توانایی های نفسانی نه انتقال جوهری از ذات خدا.

یعنی خداوند به انسان نیروهای اعطا کرد که او را از حیوانات جدا میکند:

1- خرد و قدرت تحلیل.

2- آزادی اراده و انتخاب.

3- وجدان اخلاق.

4- توانایی خلق معنا ، هنر و زیبائی.

5- شعور عمیق تر ( نفس ناطقه ).

بنابراین روح استعداد های عالی انسانی است نه یک تکه از خدا.

آنها میگویند: « من روحی » در حقیقت اشاره به کرامت و قابلیت خداگونه انسان دارد نه اینکه روح انسان جزئی از ذات خدا باشد.

ب – نسبت دادن روح به خدا اضافه تشریفی است.

همانگونه که « بیت الله ( خانه خدا ) به معنای خانه ای از ذات خدا نیست بلکه یک صفت تشریفی است.

بناءً « روحی » نیز یعنی روحی که آن را شرافت دادم.

گام پنجم:

رابطه « نفخ روح » و « فطرت »:

بسیاری از اندیشمندان معاصر روح و فطرت را دو لایه وجود انسان میدانند:

روح به معنی ظرفیت کلی انسان برای ادراک است.

فطرت به معنی جهت گیری درونی انسان به خیر و حقیقت است بنابراین « نفخ روح » پایه وجودی انسان را فراهم میکند و فطرت راهنمائی درونی اوست.

این دیدگاه دکتر سروش ، دکتر محمد عبده ، علامه طباطبائی ، دکتر فضل الرحمن و دکتر شحرور است که ارائه کردم.

گام ششم:

در این گام مشاهده خواهیم که فیلسوفان مسلمان در مورد روح چه میفرمایند:

الف – ابن سینا ( شیخ الریس ):

این سینا روح انسان را چنین توصیف میکند:

1- روح جوهری مجرد و غیر مادی است.

2- با بدن پیوند دارد اما از جنس بدن نیست.

3- با مرگ از بین نمیرود و باقی میماند.

4- روح کمال دهنده و مدیر بدن است.

ابن سینا میگوید: روح در ابتدا « قوه » است و با علم و اخلاق کامل میشود. این نظریه با آیه « و نفخت فیه من روحی » سازگار است. چون آیه هم از ابتدای خلقت انسان و دریافت یک جوهر برتر سخن میگوید.

ب – ملا صدرا ( حکمت متعالیه ):

ملا صدرا یک نظریه منحصر به فرد دارد:

« جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء »

یعنی:

1- روح در آغاز از ماده بدن پدید می شود ( در دوران جنسیتی ).

2- سپس به تدریج مجرد و غیر مادی مبشود و مستقل میگردد.

به تعبیر دیگر:

1- روح در آغاز وابسته به بدن است.

2- اما در ادامه مجرد و باقی میشود.

این نظریه با یافته های امروزی علوم اعصاب ( ارتباط ذهن و مغز ) نیز سازگار است.

ج – علامه طباطبائی:

علامه میان نفس و روح تفاوت میگذارد:

1- نفس: اصل هویت انسان است.

2- روح: مرتبه عالی تر که شامل فهم ، اراده و معرفت است.

علامه میگوید: « روح » مرتبه ای از مراتب وجود انسان است نه یک شی جداگانه.

گام هفتم:

در موضوع روح عارفین مسلمان سخنان و تعبیرات خاص خود را دارند که بسیار مهم است و عنوان این رقیمه هم از نظرات برخی از آنان گرفته شده است.

چرا عارفان گفته اند « روح » قطره ای از دریای وحدت است ؟

این جمله گرفته شده از قرآن نیست و این واژه هم قرانی نیست بلکه اصطلاحی عرفانی و شعری است.

عارفان در تفسیر و تعبیر این جمله به دو گروه تقسیم میشوند:

اول – آنها میگویند: روح از جهت خلوص ، لطافت ، نورانیت و خداگرائی شبیه یک قطره است که از دریا ( قدرت و فیض الهی ) پدید آمد.

یعنی: سرچشمه اش خداست ، آفریده خداست ، میل به بازگشت به او دارد ، حقیقتش ملکوتی است.

این تعبیر تشبیهی و استعاری است نه فلسفی.

این معنا را میتوان از سخنان ، مولوی بلخی ، ابن عربی ، غزالی ، سهروردی ، عبدالکریم جبلی ، نجم الدین رازی ، حاج ملا هادی سبزواری مشاهده کرد.

مثلاً مولوی میگوید:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

روح را باز بباید به وطن باز رسید.

اینجا منظور مولوی « جزء خدا بودن » نیست بلکه گرایش روح به مبدا اعلی است.

دوم – این گروه از جمله صوفیان غالی اند. آنها میگویند:

روح انسان « جزء خدا » و « پاره ای از ذات » است.

این نظر از دیدگاه قرآن ، حدیث ، فلسفه و کلام مردود ، ناممکن مشرکانه و باطل است.

چرا و به کدام دلیل ؟

زیرا ذات خدا بسیط است ( جزء ندارد ).

خدا نامحدود است و در جهان جز خدا حقیقت مطلق وجود ندارد ممکنات ( مخلوقات ) همه مجازی هستند و فقط در ذهن و افکار خدا وجود دارند.

خدا بی نیاز است.

پس محال است که چیزی از خدا جدا شود.

این عقیده را:

1- غزالی در المنقذ من الضلال.

2- ابن تیمیه در مجموع الفتاوی.

3- علامه حلی در شرح تجرید.

4- فخررازی در اساس التقدیس.

به شدت رد کرده اند.

نتیجه نهائی:

این سوال را دوباره مطرح می نمایم تا در ذهن خواننده گرامی دوباره ثبت گردد.

آیا انسان جزء کوچکی از ذات خداست؟

قرآن و تمام مفسران ( قدیم و جدید ) یک نکته را با صراحت میگویند: نه انسان هیچگونه جزئی از ذات خدا نیست.

بر اساس این دلایل:

1- خداوند مخلوقی ندارد که از ذات خودش جدا شده باشد.

2- اگر انسان ذره ای از ذات خدا میبود دیگر محدود ، خطاکار و نیازمند نمی شد.

در حالیکه انسان را قرآن این چنین توصیف میکنند:

1- ضعیف آفریده شده ( آیه 28 – سوره نساء ).

2- عجول است ( آیه 37 – سوره انبیاء ).

3- فراموش کننده است.

4- نیازمند هدایت است.

این صفات با ذات خدا سازگار نیست.

خواننده گرامی!

آنچه را میدانستم و آنچه را یاداشت کرده بودم همه را خدمت شما احترامانه ارائه کردم. شاید این سوال در ذهن مبارک شما ایجاد گردد که این مطالب کدام مشکل اقتصادی کشور ما را حل میکنند ؟-

خدمت شما می نگارم که امروز در کشور ما تصوف نسبت به هر زمان دیگری رشد بیشتر یافته است چون بعضی از مسئولین محترم ما هم صوفی هستند.

این موضوع را به صورت تفصیلی به این دلیل نوشتم که نسل جوان کشور ما معلومات کافی بدست آوردند تا از شرک و گمراهی نجات یابند.

یا الله همه ما را براه مستقیم هدایت بفرما -

محمد نسیم مهدی

 16 / 9 / 1404

 

پاسخ دهید

لغو پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ما را دنبال کنید

به قهرمان رای دهید

برترین دسته ها

نظر اخیر

  • user توسط Anonymous

    بیشک

    quoto
  • user توسط Anonymous

    تاريخ هر څه ثبتوي، منفور او تورې څېرې د خپل مردار هوس او چوکۍ لپاره د امام ابوحنيفه په څېر شخصيت ژوند ته ګواښ پېښوي، زنداني کوي او د هيڅ عواقبو کيسه کې یې نه دي، لکه الله تعالی چې د دوي له کړنو غافل وي. همېشه د اسلام تر نامه لاندې ظلمونه، بې عدالتۍ، د اقتدار مردار او نا مقدس هوس داسلام د بدنامېدو، د مسلمانانو د ناکامۍ سبب شوی، خو مطمئن يو، چې عالیقدر مشر به له دې امتحان بريالی وځي، مخ توري او منفورې څېرې به الله تعالی رسوا او ذليلې کوي. په دې وياړو چې د امريکا، ذليلزاد او د هغوي د لاسپوڅو حکومتونو تور لست کې همیشه مجاهدين او نېک خلک په نښه کېږي، ان الملوک اذا دخلوا قرية افسدوها وجعلو اعزة اهلها اذلة وکذلک يفعلون

    quoto
  • user توسط Anonymous

    ډېر منفور بدرنګ وحشي انسان دی، د څو ډالرو په مقابل کې د امريکايانو تر څنګ په خپله خاوره، مور او کورنۍ غړو يرغلونه ګوري او مياشتينی معاش ته منتظر وي، دومره بد تاريخ یې پرېښود چې خپلوان به یې په خپلوۍ شرمېژي

    quoto